محل تبلیغات شما
شب دوم هست که به طور عجیبی دلتنگتم . بغض کردم و چند قطره اشک هر سال هرسال این روزا پیشت بودم سالها قبل دوران ارشد هم همسایت بودم همسایه دلتنگتم خیلی زیاد یادمه بعضی سحرها نزدیک اذان صبح میومدم خونت اونجا نماز می خوندم همه ی اتاق ها و حیاط ها رو بلد شده بودم هر هفته هر روز گاهی میومدم در خونت همیشه باز بود یاد این افتادم که یک سحر از گلهای بالای خونت که خشک می کردن و به تعداد کمی ادما پخش می کردن. به همه نمیرسید.

از چراغ های زندگی نوشتم.

آبشار جادویی خیالی

دلتنگتم همسایه قدیمی

خونت ,دلتنگتم ,همسایه ,ها ,میومدم ,هفته ,می کردن ,در خونت ,میومدم در ,خونت همیشه ,گاهی میومدم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کتابخانه عمومی مرحوم حسن ایرانمنش